۱۳۹۲ بهمن ۵, شنبه

ایمان و تعقل ۷





باغبانِ ابطال ناپذیر
آنتونی فلو مناظره‌اش را از اینجا شروع می‌کند و می‌گوید من قبل از اینکه وارد بحث شوم، می‌خواهم مثالی بزنم که از جان ویزدام گرفته‌ام؛ دو مرد در حال سفر در دل جنگلی هستند، به منطقه‌ای می‌رسند که درختانش روی قاعده‌ای کاشته شده و هرس شده‌اند و مرتب و منظم هستند. یکی از این دو مرد ادعا می‌کند که یک باغبانی این قسمت را اینگونه مرتب کرده‌است و دیگری منکر وجود این باغبان می‌شود. این دو با هم بحث می‌کنند و بعد می‌بینند که به نتیجه‌ای نمی‌رسند، قرار می‌گذارند که کشیک بکشند تا ببینند باغبانی می‌آید یا نمی‌آید. روزها و هفته‌ها می‌گذرد و باغبانی نمی‌آید. ولی با این حال کسی که مدعی وجود باغبان است، از ادعای خود دست برنمی‌دارد و در مقابل اعتراض طرف مقابل می‌گوید این باغبان مرئی نیست و دیده نمی‌شود. از اینجا یک حصار الکتریکی درست می‌کنند که اگر باغبان نامرئی خواست داخل بیاید بدنش تماس پیدا کند و صدایی ایجاد شود. این حصار هم بعد از مدتی هیچ صدایی تولید نمی‌کند. مدعی وجود باغبان در پاسخ به اعتراض دوستش می‌گوید نحوه وجود باغبان گونه‌ای است که حصار الکتریکی آن را حس نمی‌کند. بعد از راه‌های دیگر می‌خواهند که وجودش را اثبات یا نفی کنند. هر راهی که تعبیه می‌شود و از آن راه گویا نشان داده می‌شود که باغبانی نگذشته است، طرف می‌گوید باغبان بو ندارد، باغبان غذا نمی‌خورد و هر بار صفتی برای باغبان درست می‌کند. هر وضعی را برای یافتن باغبان درست می‌کنند و بعد در آن وضعیت باغبان نشان داده نمی‌شود، مدعی وجود باغبان ادعا می‌کند که این ویژگی را هم این باغبان ندارد. باغبانی هست که درختان را آرایش و پیرایش می‌کند اما در عین حال این سری ویژگی‌های آزمایش‌پذیر را ندارد. 

آنتونی فلو می‌گفت کدامیک از این دو نظر راست می‌گویند؟ حق را باید به کدامیک داد؟ به کسی که منکر وجود باغبان است می‌توان حق را داد؟ از سوی دیگر مدعی وجود باغبان می‌تواند ادعا کند که باغبان مورد نظر من با سایر باغبان‌ها متفاوت است و نباید این باغبان را همچون باغبان‌های دیگر پنداشت. باغبان برای باغبان بودن، نیاز به بو و رنگ و غذا و ... ندارد. 

بازسازی معنای الفاظ و تهی‎سازی از معنا
فلو می‌گوید اگر چنین وضعی پیش بیاید کسی که منکر وجود باغبان است، می‌تواند بگوید تو اول گفتی باغبان و وقتی گفتی باغبان این لفظ در ذهن من یک معنای خاص دارد، معنای  همان باغبان‌هایی که غذا می‌خورند، صحبت می‌کنند، پای درخت می‌نشینند و درخت را آب می‌دهند. باغبان را به این معنا می‌فهمیدیم. آهسته آهسته تک‌تک این ویژگی‌ها را که در ذهن من برای باغبان وجود داشت، نفی کردی. الان فقط یک لفظ باغبان داریم و تمام ویژگی‌های دیگر باغبان که در ذهن من نقش بسته، از آن سلب شده است. مثل اینکه بگویم صندلی را تصور کنید بعد بگویم البته باید بدون دسته باشد، بدون پایه باشد، دیدنی نیست و ... و دیگر چیزی برای صندلی باقی نمی‌ماند.  صندلی وقتی از ابتدا از آن سخن می‌رفت ویژگی‌هایی داشت که تا حدی می‌شد آن را دگرگون کرد، مثلاً می‌شد رنگش را عوض کرد –نه اینکه بالکل رنگ داشتن را از آن سلب کرد- یا بگوییم دسته‌اش مستطیلی نیست، مربع است. در یک محدوده خاص می‌توان تغییرات و نوسانات خاصی را ایجاد کرد. اما اگر گفتیم اصلا رنگ نداشته باشد یا اینکه اصلاً پایه نداشته باشد، نمی‌توان روی آن نشست، چیزی از این صندلی باقی نمی‌ماند. آن کس که از آرام‌آرام ویژگی‌های صندلی را از آن می‌گیرد، می‌خواهد در باب آن سخنی ابطال‌ناپذیر بگوید. چون می‌خواهد سخنی بگوید که نتوان وضعی را تصور کرد که اگر آن وضع پیش بیایید، مجبور شود سخنش را پس بگیرد. برای اینکه سخن خود را ابطال‌ناپذیر کند، یکی از راه‌هایش این است که الفاظ بکار رفته در آن سخن را از معنای خودش به تدریج خالی کند. اگر باغبان روز اول همان باغبان با آن اوصاف در ذهن بود بعد از یکی دو روز معلوم می‌شد دروغ گفته است و باید سخن خود را پس بگیرد. ولی وقتی آژیر به صدا در نیامد، مجبور است به خطای خودش اعتراف کند و بگوید باغبان ما از موانع الکترونیکی می‌گذرد و این کار تا مدتی سخن او را ابطال‌ناپذیر می‌کند. بعد گفتیم استشمام می‌کنیم و دستگاه‌های تشخیص بو می‌آوریم. این دستگاه‌ها هم بویی را گزارش نکرد، فرد می‌گوید باغبان من بو ندارد. تمام این ویژگی‌ها یکی‌یکی از آن موضوع جدا می‌شود؛ زیرا سخن را از ابطال‌پذیری نجات می‌دهد و می‌توان سخنی گفت که پایدار بماند. این موضعی است که شخص مثبت وجود باغبان پیش آورده است. 

گزاره‎های دینی و ابطال‎ناپذیری
آنتونی فلو می‌گوید همه موحوان یک چنین معامله‌ای با ما می‌نند. گزاره‌هایی که او از این لحاظ آزمایش می‌کند عبارت است از «خدا طرح و تدبیر دارد» و گزاره «خدا جهان را آفریده است» و گزاره «خدا چنان ما را دوست دارد که پدر فرزندانش را». فلو می‌گوید الهیون ادعا دارند که خدا همچون پدر نسبت به فرزند ما را دوست دارد. اما در زندگی می‌بینیم که سختی و مشقت و عسرت است، به فرد الهی می‌گوییم چگونه خدا فرزندانش را دوست دارد و با این حال آنان در چنین سختی و مشقتی هستند؟ او می‌گوید همانطور که سخت‌گیری‌های پدرانه برای پیشرفت فرزند است و او را الزام می‌کند که درس بخواند تا به جلو برود، خدا نیز به ما عسرت داده است و این عسرت از شدت محبت است. هرچه علاقه بیشتر می‌شود فرد نسبت به طرف خودش سخت‌گیرتر است. چون به اصلاح او حساس‌تر است. بعد که عسرت و سختی ادامه یافت، مثلاً می‌بینیم طرف از شدت بیماری مُرد. می‌گوییم این پدر چه پدری  است که حاضر شد بچه‌اش بمیرد؛ نمی‌توان گفت چون پول جراحی او را نداشت؛ چون فرض بر مکنت و قدرت پدر است و نمی‌توان گفت پزشک در دسترس نبود؛ زیرا فرض بر این است که آن پدر الهی، خودش طبیب همه طبیب‌هاست. 


فلو می‌گوید ما می‌بینیم که پدرهای مهربان اگر پسرشان به سرطان دچار شود، پدر به تب و تاب می‌افتد، مال و زندگی خود را می‌فروشد برای اینکه غده سرطانی را از حنجره‌اش بیرون بیاورد؛ ولی پدر آسمانی خیلی خونسرد است. الهی می‌گوید این پدر به صلاح می‌بیند که بعضی از بچه‌هایش بمیرد و بعضی دیگر بماند. هر چه پیش آید؛ جنگ، خشک‌سالی، خون‌ریزی و ... اگر به فرد الهی رجوع کنیم و بپرسم پدر مهربان چرا به ما کمک نمی‌کند؟ الهی در آخر می‌گوید «خطای شما در این است که گمان می‌کنید مهربانی پدر آسمانی مثل مهربانی پدر زمینی است» او یک مهربانی دیگر دارد. 


بی‎معنایی الفاظ بهای ابطال‎ناپذیری
سخن که بدینجا رسید مثل آن باغبان می‌شویم و دیگر لغت مهربان اصلاً معنا ندارد. «خدا مهربان است»  با این تفاسیر ابطال‌ناپذیر شد و مهربان از معنا تهی شد. ما وقتی می‌گوییم مهربان؛ این را می‌فهمیم که به خاطر بچه‌اش غصه‌دار می‌شود، رنج را تحمل کند. اما الان مهربانی‌ای داریم که نه به بچه استراحت می‌دهد و نه اجازه می‌دهد بچه‌اش بخوابد و ... این لغت مهربان بی‌معنا می‌شود و هیچ کس نمی‌تواند این سخن را ابطال کند؛ اما به این قیمت که آن را بی‌معنا کرده است. 
یا فرد موحد می‌گوید «خدا طرح و تدبیر دارد.» معنای نخستش این است که کارهایش از روی طرح و برنامه است. اما بعد می‌بینیم که بی‌نظمی‌هایی وجود دارد. الهی می‌گوید نجار هم وقتی می‌خواهد یک مبل خوب بسازد، انبارش و ابزارش را بهم می‌ریزد و وضعش را آشفته می‌کند و از دل آن آشفتگی یک مبل بیرون می‌آید. می‌گوییم وقتی به تاریخ بشر مراجعه کنیم، همواره اوضاع همین‌گونه بوده است. موحد می‌گوید منظور ما از طرح و تدبیر این نیست که خدا مثل ساعت‌ساز است. آرام‌آرام معنای طرح و تدبیر از معنا خالی می‌شود. رمز اینکه موحد هیچ‌گاه دست از «خدا عادل است» بر‌نمی‌دارد ، همین نکته است. اگر عادل به همین معنایی بود که ما می‌فهمیم، می‌شود که اوضاع و احوالی را تصویر کرد که اگر آن اوضاع و احوال پیش آید، موحد از آن دست بردارد. ولی او معانی را از الفاظ جدا می‌کند و گزاره‌ها را ابطال‌ناپذیر می‌کند. الفاظ و مفاهیم استفاده شده دچار غموض و ابهام هستند و حتی بدون محتوا  و تهی شده‌اند. ا ز عدل فقط عین و دال و لام مانده است. فلو ادعا می‌کند که همه مدعیات دینی ابطال‌ناپذیرند ولی متدینان نباید دلشان را به این خوش کنند؛ بلکه باید حواس‌شان به این باشد که این خطاناپذیری بهایی دارد و آن بی‌معناکردن گزاره‌هاست. 


نقد هیر بر مدعای فلو

در نقد فلو، نخست انتقاداتی را که به نظر خودمان می‌رسد مطرح کنیم و بعد پاسخ هیر را بررسی می‌کنیم. هیر پاسخ داده است و پاسخ او ابداع یک راه جدید است. او گفته عالم را اینگونه باید دید نه آنگونه، چرا آنگونه می‌بینید. فرق است میان کسی که دیدگاهی از جهان به او عرضه می‌شود، بعد به جای این‌که نشان داده شود که دیدگاه خطاست، گفته شود می‌توان جهان را این‌گونه هم دید. این تفاوت دارد با اینکه بگوییم اینگونه دیدن اساساً خطاست. به تعبیر دیگر اگر دیدگاه‌های پارادل و موازن ایجاد کنیم، هیچ‌گاه دیدگاه اصلی رد نشده است. مثلاً کسی اوضاع و احوال اقتصادی را یکجوری فهمیده‌ است و بعد نتیجه می‌گیرد که کشور فلان و بهمان است. بعد به جای اینکه تحلیل او را رد کنیم، تحلیل دیگری ارائه دهیم و بگوییم چرا آنگونه به اوضاع می‌نگرید؟ اینگونه نگاه کن. هیر «دیدگاه‌های متوازی» را پیشنهاد می‌دهد. این دیدگاه‌ها حسن‌شان این است که مطلق‌اندیشی نسبت به دیدگاه نخست را از بین می‌برد. اما در عین حال هنوز هم بطلان دیدگاه اول اثبات نشده است. به نظر هیر و میچل دو دیدگاه مقابل بدست داده‌اند. اما پیش از پرداختن به نظر هیر و میچل، آنچه را به نظر خود ما می‌رسد بیان می‌کنم.

نقد سخنان فلو
آیا ملاک معناداری یا باید تحقیق‌پذیری باشد و یا ابطال‌پذیری؟ دو سخن عمده می‌توان در اینجا گفت؛ یک سخن این است که آیا ملاک معناداری یا اثبات‌پذیری است یا ابطال‌پذیری و یا هر دو؟ آیا نمی‌شود گفت که ملاک دیگری برای معناداری هست؟ چرا ملاک معناداری را در اثبات‌پذیری یا ابطال‌پذیری محصور کنیم؟ می‌شود گفت که دیدگاه دیگری هم می‌توان داشت. به تعبیر دیگر می‌توان نشان داد دیدگاه اثبات‌پذیری و ابطال‌پذیری خطاست و دیدگاه دیگری برای معناداری اتخاذ کرد. این اشکال، ایراد مبنایی است.
می‌توان اشکالی بنایی به سخنان فلو کرد. فرض کنیم دیدگاه اثبات پذیری و ابطال‌پذیری را پذیرفتیم. آیا گزاره خدا وجود دارد و سایر گزاره‌های دینی اثباتپذیر و ابطال‌پذیر نیستند؟ ممکن است کسی بگوید من اثبات‌پذیری و ابطال‌پذیری را به همین معنا قبول دارم ولی اعتقادم بر این است که گزاره‌های دینی به همین معنا هم اثبات‌پذیرند و یا اینکه ابطال‌پذیرند. 
پس دو سخن وجود دارد. ‍۱. آیا معناداری همان اثبات‌پذیری و ابطال‌پذیری است یا هر دو؟  یا این‌که این حصر خطاست. ۲. بر فرض صحت اثبات‌پذیری و ابطال‌پذیری آیا گزاره خدا وجود دارد و دیگر گزاره‌های دینی گزاره‌های اثبات‌پذیر و ابطال‌پذیر نیستند به همان معنایی که در اینجا گفته شد. بعضی می‌گویند گزاره‌های دینی به همین معنا اثبات‌پذیرند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر