۱۳۹۱ شهریور ۷, سه‌شنبه

کلبیان

دیوژن
کلبیان دو بنیانگذار دارند، بعضی از مورخان می گویند رئیس اصلی کلبیان شخصی است بنام آنتیس تنس؛ وی همعصر افلاطون است و بعضی دیگر «دیوژن» را مؤسس کلبیان می دانند. شعر معروف دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر درباره دیوژن است.
برای وجه تسمیه به کلبیان گفته اند دیوژن در سگدانی ای نزدیک شهر زندگی می کرده است و نیز گفته اند همانطور که سگ در رفتارش هیچ مبالاتی ندارد و هر جا هر چه خواست می کند، کلبیان نیز این گونه زندگی را تعلیم می کرده اند مثلا خود دیوژن در خمره ای زندگی می کرده است.
تعالیم
عمده تعلیمات کلبیان مساله زهد و ریاضت است. زهد و ریاضت دو امرند اما در کلام به صورت مترادف به هم عطف می شوند. زهد یعنی برداشت کم از یک چیز و از هر چیزی به کم قانع بودن. اما ریاضت یعنی به خود سخت گرفتن و چون معمولا میان این دو نوعی ملازمه است، آن رایک چیز فرض می کنند. زهد ارتباط انسان با طبیعت است و ریاضت ارتباط انسان با خودش.

از دیگر تعلیمات کلبیان، خودبسندگی است. منظورشان خودبسندگی فردی است نه اجتماعی. فرد انسان باید کاری کند که به فرد دیگری محتاج نباشد، یعنی انسان نه برای برای خوراک نه برای پوشاک نه برای مسکن و نه برای هیچ چیز دیگر، به فردی محتاج نباشد. هر چه از دست خودش حاصل می آید مصرف کند و دست به سوی دیگری دراز نکند.
تمسخر قوانین اجتماعی
اثر تعلیمات دیوژن نوعی تمسخر قوانین و مقررات اجتماعی بود. بر خلاف دیوژن، آنتیس تنس بی مبالاتی به قوانین اجتماعی را توصیه نمی کرد.
دیوژن برای پشت پا زدن به قرارادادهای اجتماعی در خیابان ها عریان راه می رفت و به تمسخر مردم و قوانینشان می پرداخت. در غرب به هیپی ها و آنارشیست ها، کلبی گفته می شود.
جهان وطنی استدلالی بر کلبی منشی
استدلال کلبیان بر این بی موالاتی این بود که ما شهروند جهانیم نه شهروند وطن خاص. وقتی کسی تابع هیچ کشوری خاصی نباشد، یعنی قوانین آن کشور نمی تواند بر وی تحمیل شود. دیوژن معتقد بود انسان وقتی به دنیا می آید تبعه هیچ کشوری نیست و باید این بی تبعیتی را تا آخر عمر حفظ کند. این مساله شهروند جهان بودن و بی اعتنا به آداب و رسوم اجتماعی و قوانین آن، بعدها بسیار تعدیل یافته تر وتنظیم یافته تر در مکتب رواقیون بوجود آمد.

خلاصه ای از تاریخ فلسفه غرب، مصطفی ملکیان، جلد 2

۱۳۹۱ شهریور ۶, دوشنبه

تالس


تا پیش از تالس فیلسوف شناخته شده ای را نمی شناسیم. از این جهت، می توان به این سخن که او بنیانگذار فلسفه است، احترام گذاشت. برای تالس گزاره ها و آراء علمی نیز نقل شده است مانند پیش بینی کسوف و نیز نوشتن نخسیتین سالنامه نجومی. اما می توان به سه رای تالس اشاره کرد.
اول: آب اصل همه اشیاء
تالس معتقد بود ورای همه کثرتها، وحدتی است. همه موجودات صور متغیر یک عنصر اولی و نهایی هستند که از آن امده اند و به آن خواهند پیوست. تالس این مادة المواد را آب می داند.
باید دید منظور از آب و اصل چیست. احتمال دارد منظور از آب، همین آب باشد که مرکب از اکسیژن و هیدروژن است یا معنای عامی داشته باشد. اصل هم شاید به معنای شی اول باشد که دیگر چیزها از آن پدید آمده اند. معنای دیگر اینکه مایه اشیاء باشد. شبیه ماده فلسفی که صورتهای گوناگون می پذیرد. در اینکه معنای آب و اصل چیست، بین مورخین اختلاف است.

این مساله که اصل همه اشیاء آب است دو پیش فرض دارد. یکی اینکه بالای سر کثرات عالم وحدتی است. و دیگر اینکه میان بود و نمود تفاوت است. نمود جهان حاکی از تکثرات و تنوعات است. آن چه که از راه حواس به ما می رسد نمود جهان است و جهان فی حد نفسه بود است. برای اینکه وحدت کثرات را بپذیریم باید گفت جهان بودی دارد که وحدت آن است و نمودی که حاکی از کثرات است.

در ادعای تالس دو نکته است. یکی اینکه اشیاء اصلی دارند و دوم اینکه آن اصل آب است. البته میان این دو گزاره ملازمه نیست.

دوم: قرار گرفتن زمین بر آب
تالس گمان می کرد که زمین مانند قرصی شناور بر آب است. مانند تنه بریده درخت. این رای ماهیت فلسفی ندارد به خلاف رای نخست. نیز این رای از ملازمات رای نخست نیست.

سوم: جانداری آهنربا
شاید منشا این رای تالس این بوده است که هرچه حرکت دارد یا دیگری را به حرکت وامیدارد جاندار است و حرکت ملاک جانداری است. گاهی حرکت را خدایان نسبت می دادند و اگر به خدایان معتقد نبودند عامل حرکت را در خود شی می جستند و برای شی روح قائل می شدند. گاهی گفته می شود که تالس به همه جاندارانگاری معتقد بوده است.
آهنربا چون آهن را به حرکت وامی دارد، در این اندیشه جاندار فرض می شود.