متن زیر برگرفته از کتاب درسهای تاریخ ویل دورانت و آریل دورانت است.
سومین درس تاریخ از نظرگاه زیستشناسی این است
که حیات باید زاینده باشد. طبیعت برای سازوارهها، گونهها، و گروههایی که به
کثرت تولید مثل نمیکنند، فایدهای نمیشناسد.توجه به اوکیت است، چون کمیت لازمه
انتخاب کیفیت است. زاد و ولد فراوان را میپسندد، چون از تنازعی که در میان جمع در
میگیرد تا قلیلی زنده بمانندلذت میبرد؛ و بدون شک نژادی را که در جهت مقصود او
هزار نطفه برای بارور کردن یک تخمک به کار میبرد به دیده تأیید مینگرد. دلبستگی
او به نوع بیش از فرد است و میان تمدن و توحش تمیزی قایل نمیشود. هرگز اهمیتی نمیدهد
که ضریب موالید بیشتر و ضریب موالید کمتر با تمدنی از لحاظ فرهنگی پرمایهتر؛ بلکه
او –در اینجا طبیعت به مفهوم زاد و ولد و تفاوت و رقابت و انتخاب و بقا – مراقب است
که ملتیبا ضریب موالید کمتر در فواصل زمانی معین توسط اقوامی پربنیه و بالنده
تعاقب شوند. گل در برابر هجوم ژرمنها یک بار در زمان قیصر، به یاری لژیونهای رومی،
و بار دیگر در زمان ما به یاری قشونهای انگلیس و امریکا توانست بر جای بماند. وقتی
که روم سقوط کرد فرانکها از آلمان هجوم آوردند و گل را به فرانسه تبدیل کردند، اگر
انگلیس و آمریکا نیز روزی سقوط بکنند، فرانسه که جمعیتش در طول قرن نوزدهم تقریباُ
ثابت مانده است بار دیگر از پای در خواهد افتاد.
اگر زاد و ولد انسان بیش از ذخیره غذایی اوست،
طبیعت برای برقراری موازنه سه عامل دارد: قحطی، بیماری و جنگ. تامس مالتوس [T. Malthus] در
اثر معروفش رساله در جمعیت (۱۷۹۸) توضیح داد که اگر هر از چندی این عوامل در کار
نباشند ضریب موالید چندان بر ضریب متوفیات پیشی میگیرد که وفور دهانهای گرسنه
هرگونه ازدیاد تولید محصولات غذایی را بیاز خواهد گذاشت. مالتوس با آنکه مردی
روحانی بود و نیت خیر داشت، یادآور شد که گردآوری اعانه برای مستمندان، یا فراهم
کردن مایحتاج ایشان، سبب تشویق آنان به ازدواجهای زودرس و بچهدار شدن بیحساب
است؛ و این، مشکل را مشکلتر میکند. وی در چاپ دوم (۱۸۰۳) همان رساله توصیه میکند
که از ریختن نطفه در مهبل پرهیز شود –مگر به قصدتوالد: و طریقههای دیگر پیشگیری
از آبستنی را تأیید نمیکند. اما چون خود به پذیرفته شدن این توصیه قدوسی امیدی
ندارد، پیشبینی میکند که در آینده نیز همچون گذشته موازنه میان آکل و مأکول را
عوامل قحطی و بیماری و جنگ برقرار میکنند.
ترقیات در زمینه فنون کشاورزی و فنون پیشگیری از
آبستنی در قرون نوزدهم ظاهرا نظریه مالتوس را رد کرد: در انگلستان و ایالات متحد
آمریکا و المان و فرانسه ازدیاد فراوردههای غذایی با ازدیاد موالید هماهنگ بود، و
بالا رفتن سطح زندگی سن ازدواج را بالا برد و عده افراد خانواده را تقلیل داد.
کثرت عده مصرفکنندگان از طرفی کثرت عده تولیدکنندگان بود: به عبارت دیگر کارگران
تازه زمینهای بیشتری آماده میکردند و محصول بیشتر به دست میآوردند. نمای اخیر
صدور میلیونها کیسه گندم از کانادا و آمریکا به کشورهای دیگر، و اینکه این دو کشور
خود نه به قحطی دچار میشدند و نه به بیماری، به ظاهر پاسخی است جاندار به نظریه
مالتوس. اگر دانش کشاورزی جدید در همه جا به کار بسته میشد سیاره ما میتوانست
جمعیتی دو برابر جمعیت امروز خود را خوراک دهد.
اما اگر مالتوس زنده میبود بیشک میگفت که این
راه حل فقط میتواند ظهور فاجعه را به تأخیر اندازد. حاصلخیزی خاک حدی دارد؛
ترقیات فنون کشاورزی دیر یا زود بر اثر فزونی موالید بر متوفیات یکایک کهنه و کماثر
میشوند؛ و از سوی دیگر در همین احوال دارو و بهداشت و امور خیریه با فراهم کرد
موجبات ادامه زندگی و مآلاُ ازدیاد عده «ناانسب»ها مسئله انتخاب طبیعی را خنثی میکنند.
اما هنوز امید در پاسخ این سخن به ما میگوید: پیشرفتهای صنعت و شهرنشینی و تعلیم
و تربیت و بالاتر رفتن سطح زندگی در کشورهایی که با ازدیاد نسل خود اکنون جهان را
به مخاطره افکندهاند، احتمالاً در تقلیل ضریب موالید آنها در آینده همانگونه تأثیر
خواهند کرد که د رکشورهای آمریکای شمالی و کشورهای اروپایی از این پیش کردهاند.
تا به تحقق پیوستن این پیشرفتها و حصول نتیجه غایی آن در تعادل تولید و موالید، مصلحت بشریت در این است
که دانش پیشگیری از آبستنی و وسایل لازم آن در همه جا منتشر و دست یافتنی شود.
تولید نسل در حد کمال مطلوب باید امتیازی فقط برای پدران و مادران سالم باشد، نه
حاصلی فرعی و ناشی از هیجایات جنسی.
آیا قرینهای در دست داریم که بتوانیم گفت
جلوگیری از آبستنی فساد نسل را موجب میشود –به عبارت دیگر سطح هوشی ملتی را که
بدان اقدام میکند پایین میآورد؟- به جرأت میتوان گفت که تاکنون هوشمندان بیش از
عوام مردم به این کار پرداختهاند، و در هر نسل باروری مردم ناآگاه آشکارا کوشش
مربیان را خنثی کردهاست. اما بخش اعظم خصیصهای که هوش خوانده میشود حاصل تعلیم
و تربیت و تجارب و فرصتهای فردی است، و دلیلی در دست نیست که بگوییم این مکتساب
معنوی را ژنها انتقال میدهند. حتی فرزندان دانشمندان نیز باید تعلیم و تربیت
ببینند و دوره خطاها و پندارها و عقیدههای جوانی خود را همچون بیماری سرخک طی
کنند، و نیز خبر نداریم که تا چه نبوغ وو استعداد بالقوه در کروموزومهای بینوایان
تنگدست و پریشانروزگار پنهان مانده است. از نظرگاه زیستشناسی نیروی حیاتی و
جسمانی کودک در وقت زادن از اصل و نسب معنوی او ارج بیشتری دارد؛ نیچه می
پنداشت که بهترین خون آلمانی در رگهای
روستاییان آلمانی جاری است و بیگمان برای تربیت نژاد، فیلسوفان جنس انسبی نیستند.
قلت اعضای خانواده در تاریخ یونان و روم نقشی داشته است. این نکته جالب توجه است که یولیوس قیصر به رومیانی که فرزندان بسیاری داشتند جایزه می داد. (۵۹ پیش از میلاد) و زنان بی فرزند را از سوار شدن بر تخت روان و استفاده از زیورهای گرانبها منع کرده بود. آوگوستوس چهل سال بعد این مبارزه بی ثمر را از سر گرفت. جلوگیری از آبستنی در میان طبقات بالای اجتماع همچنان گسترش مییافت که مهاجرانی از نژادهای ژرمنی و یونانی و سامی از شمال و مشرق به ایتالیا آمدند، و ترکیب جمعیت آن کشور را دگرگون کردند. و همین تغییر ترکیب جمعیت به احتمال قوی توان و تمایل مردم را به مقاومت در برابر ناشایستگی حکومت و حملات خارجی تقلیل داد.
در کشورهای متحد آمریکا ضریب کم موالید آنگلوساکسونها از نیروی سیاسی و اقتصادی آنها کاسته است. از سوی دیگر، ضریب بیشتر موالید در نزد کاتولیکهای رومی این کشور به نظر می آورد که در سال ۲۰۰۰ کلیسای کاتولیک رومی را در آمریکا نیروی مسلط بر حکومتهای شهری و ایالتی سازد. در فرانسه و سوئیس و آلمان نیز جریان مشابهی در کارست و به احیای مذهب کاتولیک کمک می کند. شاید طولی نکشد که سرزمینهای ولتر و کالون و لوتر دوباره به آغل گوسفندان پاپ تبدیل شود. بدین گونه ضریب موالید نیز، مانند جنگ، می تواند تعیین کننده سرنوشت مذاهب باشد. همانطور که شکست (۷۳۲) مسلمانان در تور نگذاشت که قرآن در فرانسه و اسپانیا جایگزین کتاب مقدس شود، سازمان و انضباط و اخلاقیات و ایمان و باروری برتر کاتولیکها هم ممکن است که سرانجام بر اصلاح دینی پروتستانها و روشنفکری فرانسه خط بطلان بکشد.
درسهای تاریخ، ویل دورانت و اری یل دورانت ص۱۷-۲۳ ترجمه احمد بطحایی شرکت سهامی کتابهای جیبی